تیر 11, 1404
 
 
Image
ما،یا...!

ما،یا...! (50)

کاش به جای ۸ سیاره،میلیون ها سیاره داشتیم با تولد هر انسانی،یک سیاره هم جان می گرفت
چند لحظه چرت می‌زدم و در همان خواب کوتاه، دخترعمه‌ی قشنگم می‌آمد و مرا می‌برد توی باغمان و پشت اولین درخت گردو سیر همدیگر را می‌بوسیدیم
همیشه یه بلوز نخودی تنشه که طرحای لوزی داره ، یه شلوار کتون قهوه ای و کفش رنگ و رو رفته ی مشکی که وقتی میذاریش کنار ژاکت
جشنواره فیلم فجر برای ما داستانش فرق داشت. معتاد بودیم. معتاد سینما و نوشتن. به معتاد که نمیگن ساقی‌ت کیه! میگن؟
خداکند اعتیاد به عطر آدم ها از سرم بیفتد ...
ابراهیم عرب کیاسری: خواستم در وَصفت بنویسم؛
نابت شفایی: همه مون میدونستیم قدم نورسیده حتما کلی قدم کهنه رو تازه میکنه.
کتایون کیخسروی: جون بود یا جولای؟ من سر در نیاوردم از این ماه‌های شما چرا هیچ‌وقت؟ گرم بود هوا. مثلِ همین حالا.
در یک دنیای موازی، من «ماریا» هستم...
بوسیدمت دیروز در میدان #آزادیبوسیدمت وقتی که #ایران در اسارت بود