تیر 11, 1404
 
 
Image

دنیای موازی

288
این مورد را ارزیابی کنید
(3 رای‌ها)

در یک دنیای موازی، من «ماریا» هستم...

با همان سرزندگی و دل‌خوشی، صبح‌ها سبد نان‌های تست و گیلاس و قهوه را بر می‌دارم و با هفت بچه‌ی قد و نیم‌قدم می‌روم پای کوه‌ و و آن‌وقت که پاهای‌م از رقصِ زیاد کوفته شد، می‌گذارم‌ش توی رودخانه و با ابرها بازی می‌کنم.

در آن دنیا همه چیز شکل دیگری است؛ حتی وقتی پای افسرانِ پلشتِ نازی هم به زندگی‌مان باز شد، به یک چشم بر هم زدن، خودمان را می‌رسانیم یک جای امن... این‌بار قشنگ‌تر از قبل حتی، با عشقِ جوان و زیبایی که توی دل‌م قد کشیده است. همه‌مان با هم بار و بنه‌مان را جمع می‌کنیم و با آواز از کوه‌ها رد می‌شویم.

در دنیای موازی این‌طور نیست که نشسته باشیم و دل‌مان هی چمدان شود و آدم‌هایش هی بروند ینگه‌ی دنیا. امریکا و کانادا و شرقِ دورش چه فرق می‌کند؟ بی‌آواز و با آوازش هم... وقتی تمام فرودگاه‌های تمام شهرهای جوان هیولاهایی شده‌اند که عزیزان‌مان را، دوستان‌مان را در خودشان بلعیده‌اند. راستی شما هم چمدان که می‌‌بینید، گریه‌تان می‌گیرد یا من دیوانه شده‌ام؟

#اشک‌‌هاولبخندها
#چمدان
#مهاجرت
# جولی_اندروز
#فرودگاه
#کتایون_کیخسروی