هستم و آرزو میکنم که ای کاش در سالهای دورتری هم به دنیا آمده بودم؛ مثلا در دههی 30، در کافههای چهارراه استانبول و خیابان جمهوری و لالهزار، با کلاهِ مد روز و دستکشهای بلند توی کافهها مینشستم و آدمهایی که حالا آرزویم معاشرت با آنان است را میدیدم.
.
فکر کنید چه سعادتی است که آدم در دههی سی و چهل توی کافهها بچرخد و سایه و فروغ و هدایت و اینها را ببیند؟ بعد اوجِ دوران طلایی موسیقی و ادبیات و سینما و تئاتر را تجربه کرده باشد. تصورش هم آدم را یک جوری خوشبخت میکند. رویاست دیگر؛ آدم برود مثلا با «نصرت رحمانی» توی کافه بنشیند و شعر بخواند، بعد برود یک تیاتر از «عباس جوانمرد» ببیند و آخر شب هم برود یک فیلم با بازی «گریگوری پک» در سینما مشاهده کند.
.
اینها را گفتم تا بگویم من هنوز هم در همان روزها زندگی میکنم صبح به صبح، بیخیالِ از این زندگی کوفتی یک فرانک سیناترا میگذارم روی ضبط و موهایم را آلاگارسون میکنم و بعد یک سیگارت با چوب میکشم و ردِ ماتیکِ سرخم روی سیگار میماند. تا شب به این بازی ادامه میدهم و سعی میکنم اشکهایم پایین نیاید وقتی آمارِ این کرونای لعنتی را میخوانم یا با روزی چند نفر آدم سر و کله میزنم که دلشان میخواهد عیشِ من را منقص کنند. گورِ پدرشان. خانم دلکش چه صدای خوبی دارد.
.
.
#زن #کافه #تهران #ادبیات #سینما#دلکشخواننده#کتایونکیخسروی