چاپ کردن این صفحه

من تو را کاملاً حفظم

390
این مورد را ارزیابی کنید
(1 رای)

ابراهیم عرب کیاسری: خواستم در وَصفت بنویسم؛

سرشار از موضوع و پُر از اتفاقاتِ نوشتنی هستی

خواستم بنویسم از؛ خوبی‌هایت...

از خنده‌هایت...

از لبخندهای شیرینت...

از آرزوهایت...

از گلایه‌هایت از زندگی...

از عاشقانه‌هایت...

از رازهایت...

از اشتباهت و پشیمانی‌هایت...

از داشته‌ها و نداشته‌هایت...

از سختی‌ها و صبر و تحملِ بالایت...

وَ...

هر چیزی با موضوعِ تو،

که برای نوشتن از تو لازم وَ معنابخش داستانم می‌شد را، در ذهنم طراحی کردم،

چشم‌هایم را بستم و تصویری از نوشته‌هایم را با چشم‌های بسته و خُمارم دیدم،

امااا ننوشتم...

چون برای نوشتن از تو، دیدنِ تصویری از نوشته‌ها یا طراحی موضوع یا تَصور از هر ویژگی و اتفاق برایم کافی نبود.

من مثلِ یک نقاشی هستم که برای کشیدنِ صورتِ یار، نیاز به حضور فیزیکی و واقعی طرحش دارد، چون قرار است یک واقعیت را طراحی کند،

من برای نوشتن از تو، نیاز به تویی دارم که با من باشد.

"تو در تفکراتم قبل از کرونا قرنطینه شدی اما کرونا جان می گیرد و تو جان میبخشی"

تو مرا به اِسارت بردی، "به زندانی که در آن، هم زندانی‌ام و هم زندانبان" میخواهم حقیقتی را بگویم؛

من از تو چیزی نمیتوانم با قلمم تحریر کنم، اصلا من قلمی ندارم که تحریر کنم! قلمم در اولین رویارویی من با تو در دستانم شکست!!

وَ در دومین دیدار... تا خواستم قلمم را بردارم فهمیدم که قلمی در کار نیست، آنگاه بود که قلبم شکست...

تو برای من یک کلمه و یک جمله و یک صفحه نیستی تو برای من همچون کتابی هستی که از صفحه‌ی اول تا آخرش را خواندم

"من تو را کاملاً حفظم" بهتر است اینگونه بگویم؛ "من حافظِ قرآن نیستم اما تو را کاملاً حفظم چونکه تو مقدس‌ترین کتابِ منی"